تابوت مادر مرا
به روی شانه میبری
ببر ولی بگو به من
چرا شبانه میبری
مادر خوب و مهربون
حرفامو از چشام بخون
من التماست میکنم
یه شب دیگه پیشم بمون
خدا مادرم کجا میبرن
گمانم برای شفا میبرن
منو سوگواری منو خانه داری
خدا مادرم
بابا جون یواش یواش زخمای پهلوش بشور
بابا جون با چشم تر کبودی روشو بشور
بابا جون آخریا همش برات گریه میکرد
گاهی وقتا واسه تو با بچه هات گریه میکرد
بابا بعد مادر میدونم بابای من تنها شدی
بابا جون بزار بگم فکر نکنی تنها شدی
زینب کنیزته کنیز خونه دارته
مثل زهرا مادرش تا جون داره کنارته