شده پاییز بهار من و تو
غم و غصه است کنار من و تو
برو اما در این کرب و بلا
ته گودال قرار من و تو
روح من پر کشید از بدنم
گریه کردم ز تنها شدنم
مادرم گفت که در وقت وداع
بوسه زیر گلویت بزنم
میزند شور دل خواهر تو
وای من از دم آخر تو
غصه ام این بود خیره شده
ساربانی به انگشتر تو
قلب کوفی پر از کینه تو
میزند سنگ به آیینه تو
ترسم این است که قاتل برسد
پاگذارد روی سینه تو
دور مقتل بود دشمن تو
نکند رحم به پیراهن تو