من از این دنیای نیرنگ و فریب
آمدم سوی غریب بن غریب
نوکر سنگ خوردت برگشته است
باز کن آغوش خود را ای حبیب
درد دارم که سر صبح آمده ام
نا امیدم از مداوای طبیب
سایه ات را از سر من بر ندار
میرسد بی تو بلای الغریب
من کجا و این همه آقاییت
تو کجا و این گدای نا نجیب
حیف عمرم با گناهان گذشت
حیف از روی تو موندم بی نصیب
آخرش ما را نبردی کربلا
لا اقل اینجا بیاور بوی سیب
فاطمیه میشود با فاطمه
ندبه خوان هر فراز و هر نشیب
بی هوا حوریه را سیلی زدن
گوش او دارد صداهای عجیب
آن دری که سوخت بر رویش شکست
زیر لب میخواند علی ام یجیب
از همان وقتی که افتاده زمین
مادرت حساسیت دارد به شیر
میرود زهرا به دنبال حسین
از همین حالا به گودال حسین