ببین علی با دل بکشسته
کنار بستر تو بنشسته
گوید به حال مضطر و خسته
مظلومه زهرا مظلومه زهرا
راز دلت را بگو تو با حیدر
ای مونس غم های من کوثر
چشمان طفلانت بود بر در
مظلومه زهرا مظلومه زهرا
دست مغیره خیلی سنگینه
عاقبت سیلی او اینه
زهرا دیگه چشماش نمیبینه