میان باید و شاید ، همیشه درگیر است
کسی که پای دلش در حصار زنجیر است
نخورده غصه ی روزی ، گدای این خانه
که لطف صاحبِ خانه ، بدون تاخیر است
نبرده رنج ، چه گنجی به ما عطا کردند
که عاشق تو شدن ، بهترین تقدیر است
به دل وصال تو را وعده دادهام هر دم
ظهورت آرزوی هر جوان و هر پیر است
زبان ز شرح فراق تو قاصر است ، آری
حدیث هجر تو را ، خون دیده تفسیر است
گناه بین من و تو جدایی افکنده
همیشه نامه ی من ، پر ز جرم و تقصیر است
خودت برای ظهور خودت دعایی کن