تو علمداریو من از تو علمدارترم
تو جگر داریو من از تو جگر دارترم
اذن میدان بدهد یا خودت میبینی
وسط معرکه ها از همه کرار ترم
ذوالفقار پدرم را کمرم میبندم
دستمالی که به سر بست به سرم میبندم
به خدا شیر زنم شیر خدا میداند
راه این بی صفتان را به حرم میبندم
یا عباس بین معرکه تا قدم بزند
میمنه حسین میسره حسن است