مرغ دل پر می زند پیوسته سوی کربلا
گشته ذکر صبح و شامم گفتگوی کربلا
پیش تر از آن که مادر شیر نوشاند مرا
جام اشک و خون گرفتم از سبوی کربلا
با وجود نهر جاری فرات و علقمه
خون ثارالله شد آب وضوی کربلا
اشک چشم زینب و خون حسین بن علی
گشته تا صبح قیامت آبروی کربلا
گه کشد در قتلگه ، گاهی به سوی علقمه
گه برد هوش از سرم نام نکوی کربلا
کعبه و سعی و صفا و مروه ی من کربلاست
هر کجا باشم دلم باشد به سوی کربلا
بر صف محشر که سر می آورم بیرون ز خاک
می کند چشمم به هر سو جست و جوی کربلا