غروب بود و زنی در میان آتش و دود
غروب بود و زنی که دوباره حیران بود
غروب بود و زنی که دگر قرار نداشت
غروب بود و زنی که ره فرار نداشت
غروب بود و زنی که سپید شد گیسوش
غروب بود و زنی که سیاه شد بازوش
غروب روز دهم بود پیر شد زینب
خلاصه عرض کنم که اسیر شد زینب
رسید وقت سفر سر به زیر شد زینب
حسین چشم تو روشن اسیر شد زینب
عمه جانم عمه جانم عمه جانم عمه جانم
عمه جانم عمه جانم عمه جانم عمه جانم