میون این شهر حسود، من بودم و هجوم دود
اگر که میخ در نبود، مسافرم رسیده بود
چقدر دردِ دل کرده بودم باهاش
براش گفتم از قصه های باباش
نشد بشنوم خندهاشو نشد
بمیرم براش آه بمیرم براش
بمیرم نذاشتن به دنیا بیاد
توو وقت شکفتن به دنیا بیاد
علی اسمشو انتخاب کرده بود
نشد محسن من به دنیا بیاد
« خدایا طفل منو کشتن »
اگرکه میخ در نبود، زنده میموند عزیز من
بزرگ میشد مثل حسین، قد میکشید مثل حسن
برای علی مرد لشکر میشد
حسینی تر از هر برادر میشد
یه جوری بزرگش میکردم که با
نگاهش جهان مثل محشر م یش د
اینایی که گفتم خیاله همش
فقط آرزوی محاله همش
هنوزم کبودی رو صورتم
برا حیدر من سواله همش
« خدایا طفل منو کشتن »
نشد ببینمت نشد، نشد منو صدا کنی
نشد بخوابی رو پاهام، نشد بابا بابا کنی
یادت باشه بابات غرورش شکست
که از دین بمونه نشونی هنوز
نمیشد نذاره بیفتم رو خاک
به من گفت که زهرا بساز و بسوز
بابات قهرمان جهان منه
بابات مهربونه عزیزه برام
میبینم شبا توو نماز و دعا
چجوری همش اشک میریزه برام