سلیمانی که فکر ملک عالم در سر او نیست
عقیقی کمتر از خون لایق انگشتر او نیست
کسی که با سلاح اشک در دنیا مسلح بود
کسی که جز شهادت هیچکس همسنگر او نیست
کسی که غیر استکبار را دشمن نمیداند
کسی که غیر از خدا در باور او نیست
کسی که گفت آه ای مرگ خونینم کجایی تو
کسی که جوهری جز خط خون در دفتر او نیست
کسی که هیچ مرگی جز شهادت را نمیخواهد
شهادت میدهم جز عشق چیزی در سر او نیست