تو کوچمون اومدن این خونه رو چشم زدن
ما هر چی خوبی کنیم مردم این شهر بدن
این خونه حقش هیزم و حقش آتیش و دود نبود
گلی که پیغمبر امانت داده بود کبود نبود
دیدم که خوشبختی عزیز گفتن خرابش می کنین
علی رو توی مدینه خجالت آبش می کنین
بد زدنت جلو چشای حسنت
ناحلة الجسم شدی و چیزی نمونده از بدنت
آه فاطمه غم من و چاه فاطمه
روضه جانکاه فاطمه آه فاطمه