بده ای باد صبا از بابام خبری
بگو میشه بیای تا منم ببری
از اینجا می ترسم مثل بید میلرزم
من شکوه میکنم از اون شب صحرا
که من شدم تنها
از اون خاک و از اون غبار
از اون ناقه و اون سوار بارون غم ببار
به غم قلب خستم به همون قلب پر احساس
یه نفس خوردم زمین یه نفس گفتم عمو عباس
ای دل ای دل ای روزگار کی میشه خزونم بهار
عمه گفته سر میرسه این شببای غمگین و تار
شدی مهمون من مثل ابر بهار
به این ویرونه غمزده تو ببار
دور از تو تب کردم روزام و شب کردم
موهام سوخته ببین میون اون بازار
که دادنم ازار
هنوز جای اون سلسله هنوز داغ اون ابله
ای داد از این فاصله
همه جا خیلی تاره که کبوده زیر چشمام
بی عمو خیلی سخته میبینی میلرزه دستام
اخرش مثه مادرت قد خمیده شد دخترت
کاش میشد می بردی من و از خرابه ها با سرت
ندیدی که رباب چی کشیده بابا
خودم دیدم تو رو بین تشت طلا
رو لبهات چوب میزد از لبهات خون اومد
دیدم نا محرما من و دیدن بابا
امون از این دنیا
از این گریه های رباب از این هق هق بی حساب
از داغ بزم شراب
همه جا عمه میشد سپر این قد خمیده
تو ببین دخترت رو دیگه از دنیا بریده
خاطرات تو یادمه مهربون بودی با همه
یادمه که قدت خمید بی عمو توی علقمه