از میان در و دیوار یه صدا می آید
یک نفر ناله کنان پشت دری گفت علی
یک نفر دست به پهلو به زمین افتاده
مادری خورد زمین و پسری گفت علی
جوان منم بال پروانه که میسوخت و میریخت زمین
ناله ی خسته تر از خسته ترین گفت علی
چادری سوخت سری سوخت گلی پر پر شد
وسط فاجعه بی بال و پری گفت علی