چرا دیگه اشک نمیریزی
چرا دیگه رو نمیگیری
چرا دیگه دست بی دیوار و
دست به پهلو نمیگیری
نگو میخوای بری ، بگو که بهتری
تو سختیا فقط ، تو یار حیدری
آخه چرا میخوای ، تنها بری
بمون عزیزم
دلخوشیامو رفتنت ازم میگیره
اگه بری بدون تو دلم میگیره
بمون عزیزم
اگه نباشی خونمون و غم میگیره
اگه بری بدون تو دلم میگیره
.
حال تو امروز بهم میگه
محاله که دیگه برگردی
به یاد من باش زمانی که
محسنم رو بغل کردی
بگو دعا کنه ، برای حال من
برا برادراش ، علی الخصوص حسن
همش تو خواب میگه ، نامرد نزن
بمون عزیزم
با اینکه روی ماه تو هنوز کبوده
برای دخترای تو یتیمی زوده
بمون عزیزم
حالا که موی زینبت رو شونه کردی
با دستای شکسته کار خونه کردی
.
با چشم پر اشک بهم گفتی
وصیت آخر و زهرا
روضه میخوندی برا من از
زینب و روز عاشورا
غروب آخر و ، بریدن سر و
میبینی خنجر و ، به روی حنجر و
صدای ناله ی ، وای مادر و
ببین حسین و
چی کار کنم بدون تو با اشک و آهش
قرار بعدیمون کناره قتلگاهش
بگو به زینب
تو قتلگاه وقتی میبینه پیکرش رو
ببوسه جای ما رگای حنجرش رو