صفحه اصلی
مداحی ها
سحر از تاب گیسویش
به گوش باد گفتم
گفت عجب یاری
من بی عرضه حتی
عرض حاجت هام میلنگد
گره در کار خود انداختم
وقت گرفتاری
چه بر میاد از دست من درمانده
جز گریه
اقلن دلخوشم با چشم هایم کرده ام کاری