شب است و در سکوت شب صدای باد میپیچد
شب است و در مدینه گریه های باد میپیچد
کسی در کوچه های سنگی تاریک اینجا نیست
کسی در راه های خاکی باریک اینجا نیست
کسی در شهر پیدا نیست
شب است و در سکوت شب صدای باد میپیچد
شب است و در مدینه گریه های باد میپیچد
کسی در کوچه های سنگی تاریک اینجا نیست
کسی در راه های خاکی باریک اینجا نیست
کسی در شهر پیدا نیست
ولی انگار می آید صدای رفتنی
انگار صدای رفتن جمعی میان کوچه تب دار
چرا اینگونه می آیند اگر چه غرق در دردند
چرا این چهار تن اینگونه میگردن