مدینه کوفه ی اول چو غرق شد در خواب
خموش گشت و خموش و فتاد از تب و تاب
به زیر نور کمی از هلال نازک ماه
برای غسل علی آب می کشید از چاه
حسن(ع)چو بغض فرو خورد شورو شینش را
به سینه داد سر زینب و حسینش را
رها ز چلّه ی دل تیر آه می کردند
به جسم زخمی مادر نگاه می کردند
علی یکایک گل های خویش را بوسید
به گریه گفت مبادا بلند گریه کنید
کننده ی در خیبر پس از ثنای خدا
شروع کرد به غسل و بگفت یا زهرا
برای شستن آن یاس نیلی پرپر
فتاد لرزه به دست خدایی حیدر