آه آبت کرد نام آب آور داشتن.
چون که محکوم است هرساقی به ساغر داشتن
العطش از عمق جان نیزهها برخاست تا
کثرت زخم تو شد منجر به کوثر داشتن
در نزاع تیرها؛ تیر سه شعبه برد کرد
بود دعوا بر سر سهم برابر داشتن
قامتم تاشد عبا هم نیست یاری ام کند
سخت شد جسم تورا از خاکها برداشتن
در تقلایی که چندین دفعه پایم جان دهی
باز داری آرزوی جان دیگر داشتن
دخترانم را بیا زیر پر و بالت بگیر
نعمت خوبی است جای دستها پر برداشتن
سخت شد گویا به روی نیزه منبر داشتن
روی نیزه در کنار محمل زینب بمان
تاکه باشد دلخوشی اش سایهی سرداشتن»