ببین خم شدم
مشک تو بوسیدم خم شدم
ببین خم شدم
زینب تا دیدم خم شدم
ببین خم شدم
از خجالت مادر خم شدم
ببین خم شدم
آب نخورده اصغر خم شدم
نگو راسته که یل من
به سرت عمود آهنین خورد
نگو راست که ماه من
از بلندی یهو به مزین خورد
نگو راست که حرمله
خنده زد وقتی که علم افتاد
نگو راست که بعد تو
نگاه خولی به حرم افتاد
وای دست جدا
راس جدا
نیزه جدا
خیمه جدا
وای کرب و بلا