تا به دنیا آمدی دنیا دلیلش را شناخت
از خودش دنیا به دست آورد یک دنیا شناخت
چون تسلط داشت هی چرخید دورت روز و شب
گر تورا نشناخت دنیا، ماه از بالا شناخت
آسمان نشناخت سر از پا و روی خاک ریخت
خاک اما زیر پات افتاد و سر از پا شناخت
بی گمان در قاب قوسین دو تا ابروی تو
خویش را هر شب رسول الله اَوْ اَدْنیٰ شناخت
سجده بر نامش اگر واجب شود بی ربط نیست
شیعه در واقع خدا را نیز با زهرا شناخت
قدر می دانم مُحِبَّش هستم اما بیگمان
قدر زهرا را در این عالم فقط مولا شناخت
بی نگاه لطف تو می ریزد از هم جان من
گاه دارد قطره ای از خویش یک دریا شناخت
توی جنت هم گدایت می شوم زیرا گدا
عرض حاجت کرد صاحبخانه را هرجا شناخت
حتم دارم روز محشر هم تو فرمان میدهی
من به تو ایمان کامل دارم اما با شناخت
تو شب قدری و پنهان بوده ای آنقدر که
زینبت حتی تو را در ظهر عاشورا شناخت
زینبت از پای درس کوچه آمد کربلا
آن همه سرهای بر نی را اگر زیبا شناخت
مبحث نشناختن در کربلا موضوع شد؛
عمه جان جسم حسین خویش را از پا شناخت
تا به آنجا که ربابت را میان کاروان
زینب از صوت علیِ اصغرم لالا شناخت
روضه یعنی که رقیه چهره را نشناخت و
تا صدایش زد صدای طفل را بابا شناخت