گریه در بین مناجاتم شبیه گوهر است
چون خدا میگردد و دنبال چشمان تر است
احترام سفره را دارند اهل این محل
آب آبادی ما از آب حوض کوثر است
او نمیگیرد به دل اصلا نمیآرد به رو
این خدا با هر کسی بد کرده باشد، بهتر است
داد و قالم را ندید و آبرویم را نبرد
سالها مشتی که میکوبم پناهش این در است
راستش خیلی بدهکاری به بار آوردهام
بار کج آوردهام این بار، بار آخر است
کارگرها میزنند از کار خود او میخرد
مفت و مجانی که میبخشند ما را نوبر است
این که میسوزاندت را بشنو و باور نکن
هر که در آغوش گرمش سوخت حرف دیگر است
بچهی بد را نزن پیش همه چون آخرش
آنکه میگیرد مرا در زیر چادر، مادر است
دست خالی نیستم خاک نجف دارم به کف
دستِ کم من را نگیرید، اعتبارم حیدر است
دست من را زود بگذارید در دست حسین
بندهی خوب خدا اسم درستش نوکر است
آرزوی من نماز صبح در کرب و بلاست
یک سحر پائین پا و یک سحر بالاسر است
پیش اربابم حسین «عند ملیک مقتدر»
هر کسی پایش به محشر میرسد فرمانبر است
زینت دوش نبی افتاده زیر دست و پا
دست و پا گم کرده، زهرا همین دور و بر است
سر نمیبرد بمیرم سینهاش سنگین شده
کندی قاتل گناهش گردن این خنجر است
نیزهها اقصی نقاط پیکرش را میزدند
دیگر این گودال نه، میدان جنگ خواهر است
هر کسی که میرسد سیلی به زینب میزند
هر کسی که میدود دستش به روی معجر است
هر کسی که میزند خون تو روی دست اوست
هر کسی که میزند دستش همان انگشتر است