نور، زهرا شد و مُنوّر شد
شب قدر نبی مُقدّر شد
نه خدیجه به دامنش آورد
بلکه زهرا خدیجه آور شد
در زمان حیاتِ این خانم؛
هیجده بار صبح محشر شد
آب در صورت تو خود را شُست
بعد در فقه ما مُطهر شد
فاطمه در نسیم چون دَم زد
نفس هر گُلی معطر شد
تا که ناموس حق نزول کند
چشم هر پنجره مّشجّر شد
روز تکمیل خلقتِ زهرا
خستگی از تن مَلَک در شد
هرکه نزدیک تر به فاطمه بود
رتبه اش پله پله بهتر شد
پسر فاطمه حسین شد و
پدر فاطمه پیمبر شد
فاطمه به خودش بلی گفت و
علی از آن به بعد حیدر شد
مصطفی بعد بعثتش امّا؛
فاطمه قبل خویش کوثر شد
کفّه ی مردها که سنگین گشت
فاطمه جلوه کرد،دختر شد
با نبی و علی و اولادش
فاطمه با همه برابر شد
زیر پایش بهشتِ جاوید است
بعد از این جمله، زود مادر شد
مانده ام آفتاب بعد از او
به کجا سر گذاشت و سَر شد
چادر فاطمه گذشت و گذشت؛
تا برای رقیه معجر شد
هیجده سال بعد از امشب
قصه ی میخ غُصه ی در شد
رفت در چشم دختری دودش
هیزم خُشک هیزم تَر شد
گرچه نُه ماه هم بزرگتر است
محسن او علیِ اصغر شد