مروه ی کرببلا حال و هوایی دارد
این سراشیبیِ گودال منایی دارد
خبرش پر شده در دشت ز مرکب افتاد
به زمین خوردن آیینه صدایی دارد
کینه توزان جمل دشنۀ شان کُند شده
می زند بر تن او هر که عصایی دارد
مادرش دوخته با دستِ شکسته؛ نکشید!
مگر این پیرهن پاره بهایی دارد!؟
نیزه ها پایِ مناجاتِ لبش گریه کنند
خودمانیم! عجب سوزِ صدایی دارد
قبله این سوست؛ همین طور رهایش نکنید
آخر این کشته ی مظلوم خدایی دارد
بی کفن گوشه ی گودال بلا افتاده
چه کسی بین شما کهنه عبایی دارد؟
حق بده زینب دلخسته پریشان باشد
دلبرش بر سر نی زلف رهایی دارد