غروب بود یک نفس صدای یا مقلب القلوب بود
بعد تیر و نیزه تازه وقت سنگ و چوب بود غروب بود
غریب بود جای نعل تازه روی صورتش عجیب بود
زیر چکمه های قاتلی که نا نجیب بود غریب بود
غبار بود مادرش گوشه قتلگاه بی قرار بود
خواهرش پیاده بود و دشمنش سوار بود غبار بود
پیکرت سه روز مانده بر زمین رها حسین من
السلام علی غسیل بِالدِما حسین من
کشته حسادت مردم بی وفا حسین من
mohjat.net