گدای شیر یزدانم ؛ فقیر شاه مردانم
نمک پروده ی سلطان عالم پیر سلمانم
.
گهی مانند جبریل است و گاهی همچو پیغمبر
از این گونه تجلّی های او عمری ست حیرانم
.
خدا باید بخوانم یا که عبد خالقش خوانم
علی رب گشته یا رب مرتضی من که نمی دانم
.
عجب زیبا حدیثی را رسول الله فرموده :
که من هم بی ولای مرتضی بی دین و ایمانم
.
اگر کوه گهر را هم به من روزی خدا بخشد
نمی ارزد به آن لحظه که من در زیر ایوانم
.
نگو کفر است این مطلب بیا قدری تأمل کن
غلام حیدرم اما برابر با رسولانم
.
به هر سویی نظر کردم امیرالمومنین دیدم
و فهمیدم تولّی را میان ختم قرآنم
.
خودم را در کنار حضرت معشوق می بینم
روایاتی از آن دلبر سحرها تا که می خوانم
.
به گوشم مانده آوایش که بابایم چنین می گفت :
بدون او خس و خارم ولی با او گلستانم
.
چه عذری آورم فردای محشر نزد صدیقه
اگر افتد ز لب هایم دمی ذکر علی جانم