جهان را می شناسد ، لحظه ی غمگین و شادش را
از این رو سخت در آغوش می گیرد جوادش را
.
پسر مثل پدر می خندد این یعنی که از حالا
میان این دو قسمت می کند دشمن عنادش را
.
جهان از بعد عیسی اولین بار است با حیرت
درون قالب یک طفل می یابد مرادش را
.
چه طفلی ؟ طفل معصومی که پیرِ دیر را حتی
هوایی می کند از نو بسازد اعتقادش را
.
چه ذکری بر زبان دارد ؟ چه رازی در بیان دارد ؟
که هر عالِم به این معیار می سنجد سوادش را
.
قدم آهسته برمی دارد و پیوسته تا منزل
که راه مستقیم از او بجوید امتدادش را
.
به جای کاظمین امسال هم راهی شدم مشهد
نشد تا سرمه ی چشمم کنم خاک بلادش را
.
بهشت است این حرم از هر دری وارد شود شاعر
ولی من دوست دارم بیشتر باب الجوادش را