یا رب از فرط گنه نامه سیاهم چه کنم
گر نبخشى ز ره لطف گناهم چه کنم
بسته گردیده زهر سو به رُخم راه نجات
ندهى گر تو در این معرکه راهم چه کنم
جز تو ما را نبود پشت و پناهى به جهان
بى پناهم ندهى گر تو پناهم چه کنم
یوسف افتاد بچاه از اثر بى گنهى
من ز فرط گنه افتاده به چاهم چه کنم
بخشش و لطف تو پاینده تر از کوه بود
من که ناچیزتر از یک پَرِ کاهم چه کنم
به هدف گر نخورد تیر دعایم هیهات
به اثر گر نرسد شعله آهم چه کنم
سایه لطف تو از لطف اگر روز معاد
نشود شامل احوال تباهم چه کنم
کس به روى من «ژولیده» نگاهى نکند
نکنى گر تو هم از مهر نگاهم چه کنم