خسته بود آقا
تازه روی مرکبش نشسته آقا 
میزدن سنگ سرش 
شکسته بود آقا 
خسته بود آقا 
تک و تنها رفت 
که صدای گریه تو خیمه بالا رفت 
دم رفتن طرف خیمه زن ها رفت 
تک و تنها رفت 
تنهای تنها بود 
تنهای تنها رفت
تنهای تنها بود 
تنهای تنها رفت 
آروم جون من 
زیر دست و پا رفت 
هر کی از راه اومد 
سر نیزه خرجش کرد 
پیش همه زینب 
از خولی خواهش کرد