عیدم بدون وصل رویت شام هجران است

چشمان خشکم بی قرار فصل باران است

 

نزدیکی خیمه نشستن شرط وصلت نیست

هر چند تکریم گدا، کار کریمان است

 

یک روز هم نگذاشتم سر در بیابانت

سجاده ی عشاق تو خاک بیابان است

 

شد آبروریزی ولی باز آبرو دادی

گفتند آلوده شده گفتی پشیمان است

 

طفلی که گریان شد محبت میچشد آخر

هر چند از دید همه عالم پریشان است

 

اینبار تکلیف مرا با خود مشخص کن

آقا بیا که نوکرت بدجور حیران است

 

دیگر چنان اول سراغم را نمیگیری

لعنت به هر کس گفته که دل بستن آسان است

 

زندان که یوسف را نشانم داده زندان نیست

دنیا که ما را کنج عزلت برده زندان است

 

طعم تقرب را چشیدم در نجف بهتر

آنجا غریبه میرسد انگار مهمان است

 

سه سال دارد میشود دور از حرم هستم

انگور شیرین ضریحت زیر دندان است

 

 



مطالب مرتبط