توشه ای هر چند از جرم و گناه آورده ام
باز بر درگاه عفو تو پناه آورده ام
عمر من رفت و به جز حسرت ندارم کوله بار
دست خالی آمدم پیش تو؛ آه آورده ام
یوسف خود را نشد بیرون کشم از چاه نفس
امشب اما خویش را تا پای چاه آورده ام
عاقبت از چشم عاصی، قطره اشکی هم چکید
آخرش این چشم سرکش را به راه آورده ام
تا تو پای نامه ی من مُهر بخشیدم زنی
مِهر شاه بی کفن را زاد راه آورده ام
ای خدای مهربان، جان حسین و جون او
روسفیدم کن که من رویی سیاه آورده ام
شرمسارم باز پای روضه خوانی حسین
نام زینب را کنار قتلگاه آورده ام
ای ملائک بار دیگر روی در هامون کنید
عمه ی سادات آمد، شمر را بیرون کنید