به طاها به یاسین، به معراج احمد، به قدر و به کوثر، به وحی الهی، به قرآن جاری، تو تورات موسی و انجیل عیسی
بسی پادشاهی کنم در گدایی، چو باشد گدای گدایان زهرا؛ چه شب ها که زهرا دعا کرده تا ما، همه شیعه گردیم و بی تاب مولا
(دوباره بساط طرب شد مهیا، دوباره رسیده شب شور و غوغا؛شب می فروشی،شب باده نوشی، شب لب نهادن به لب های صهبا
شب هو کشیدن، گریبان دریدن، شب پر کشیدن، پریدن به بالا؛ چه شب ها که زهرا دعا کرده تا ما، همه شیعه گردیم و بی تاب مولا)
**
غلامی این خانواده دلیل و مراد خدا بوده از خلقت ما؛ مسیرت مشخص، امیرت مشخص، مکن دل دل ای دل، بزن دل به دریا
که دنیا به خسران عقبا نیرزد، به دوری ز اولاد زهرا نیرزد، و این زندگانی فانی، جوانی، خوشی های امروز و اینجا، به افسوس بسیار فردا نیرزد.
اگر عاشقانه هوادار یاری، اگر مخلصانه گرفتار یاری؛ اگر آبرو می گذاری به پایش، یقیناً یقیناً خریدار یاری
بگو چند جمعه گذشتی زخوابت؟ چه اندازه در ندبه ها زار یاری؟ به شانه کشیدی غم سینه اش را؟ و یا چون بقیه تو سربار یاری
اگر یک نفر را به او وصل کردی، برای سپاهش تو سردار یاری؛ به گریه شبی را سحر کردی یا نه؟ چه مقدار بی تاب و بیمار یاری؟
دل آشفته بودن دلیل کمی نیست، اگر بی قراری، بدان یار یاری؛ و پایان این بی قراری بهشت است، بهشتی که سرخوش زدیدار یاری
نسیم کرامت وزیدن گرفته، و باران رحمت چکیدن گرفته؛ مبادا بدوزی نگاه دلت را، به مردم که بازار یوسف فروشی در این دوره بد، شدیداً گرفته
خدایا به روی درخشان مهدی، به زلف سیاه و پریشان مهدی، به دست کریم و نگاه رحیمش، به چشم امید فقیران مهدی
به حال نیاز و قنوت نمازش، به سبحان سبحان سبحان مهدی؛ به برق نگاه و به خال سیاهش، به عطر ملیح گریبان مهدی
به حج جمیلش، به جاه جمیلش، به صوت حجازی قرآن مهدی، به صبح عراق و شبانگاه شامش، به آهنگ سمت خراسان مهدی
به جان داده های مسیر عبورش، به شهد شهود شهیدان مهدی؛ مرا دائم الاشیاقش بگردان، مرا سینه چاک فراقش بگران؛ تفضل بفرما بر این بنده بی سراپا،مرا همدم و محرم و هم رکاب سفرهای سوی خراسان و شام و عراقش بگردان ...
**
( ندیدم شهی در دل آرایی تو، به قربان اخلاق مولایی تو؛ تو خورشیدی و ذره پرتوترینی،فدای سجایای زهرایی تو
نداری خمایری به مشتاقی من، ندیدم نگاهی به صهبایی تو، نداری خرابی به بی تابی من، ندیدم سبویی به مینایی تو
نداری مریضی به بدحالی من، ندیدم دمی چون مسیحایی تو؛ نداری غلامی به تنهایی من، ندیدم غریبی به تنهایی تو
نداری اسیری به شیدایی من، ندیدم کسی را به آقایی تو.
امید غریبانِ تنها کجایی؟ چراغ سرِ قبر زهرا کجایی؟ تجلی طاها، گل اشک مولا، دل آشفته داغ آن کوچه غم، گرفتار گودال خونین، دل افکار غم های زینب، سیه پوش قاسم، عزادار اکبر گل باغ لیلا، پریشان دست علم گیر سقا، نفس های سجاد، نواهای باقر، دعاهای صادق، کس بی کسی های شب های کاظم، حبیب رضا و انیس غریب جوادالائمه، تمنای عزیز دل عسکری، پس نگارا بفرما کجایی ... کجایی؟)
**
( دلم جز هوایت هوایی ندارد، لبت غیر نامت نوایی ندارد؛ وضو و اذان و نماز و قنوتم، بدون ولایت صفایی ندارد
دلی که نشد خانه یاس نرگس، خراب است و ویران، بهایی ندارد؛ مرا در کمندت بیفکن که دیگر، گرفتار عشقت رهایی ندارد
خوشا آنکه غیر از ظهورت نگارا، شب قدر دیگر دعایی ندارد؛ یداللهی و حق به جز دست مشکل گشای تو مشگل گشایی ندارد
غلام تو از ازل تا قیامت که این بندگی انتهایی ندارد؛ بیا تا جوانم بده رخ نشانم، که این زندگانی وفایی ندارد
نگارا نگاهی که جز نوش لعلت، دل زخم خورده دوایی ندارد؛ بیا تا نمردم به فکر دوا باش، به فکر علاج دل بی نوا باش
کریما! رحیما! رئوفا! عطوفا! نگارا! بهارا! بیا جان مولا، بیا جان زهرا، بیا جان زینب، بیا جان سقا
سحر خیز مکه، سحر خیز کوفه، سحر خیز مشهد، سحر خیز کرب و بلا و مدینه، سحر یاد ما باش... سحر یاد ما باش...!)