با اینکه ننوشیدم از آن چشم شرابی
مهمان کن از آن گونه مرا بوسه یِ نابی
ای ترس تو را شکر که با این همه تردید
یک بار نیاویختم از سقف طنابی
من عارف دل تنگم، یا زاهد دل سنگ؟
هر روز نقابی زده ام روی نقابی
یک عمر ملائک همه گشتند و ندیدند
در نامه یِ اعمال منِ مست صوابی
ساقی همه بخشوده یِ یک گوشه یِ چشمیم
آنجا که تو باشی چه حسابی، چه کتابی؟