گریونه آسمون واسه احوال من
ای وای از غربت و از این اقبال من
کنج زندانم و بیتاب و مضطرم
کاشکی پیشم بیاد معصومه دخترم
با قلب غصه دار و قدِ کمون ، تو کنج این قفس شکسته پرم
تموم آرزوم همینه فقط سرم باشه رو پاهای پسرم
از دنیا دلگیرم نفسم نمیاد دیگه بالا
تو حسرت میمیرم برسه به دادم کاشکی زهرا
خلصنی رو لبهام حال من آخه داره تماشا
… واویلا واویلا ، امون ای دل ، امون از این غم …
میسوزه پیکرم ، خیلی بی طاقتم
زیر بار بلا خم شده قامتم
وای از این غصه و وای از این سلسله
زنده بودن دیگه واسه من مشکله
با ناسزاش امونمو بریده ، جا ضرب تازیونشه رو تنم
با کینه میشکنه غرور منو ، مجروح و غرق خون شده بدنم
روز من تاریکه نفسی دیگه توی صدام نیست
چشمام تارِ تاره بخدا سویی توی چشام نیست
میفتم رو خاکا رمقی دیگه توی پاهام نیست
… واویلا واویلا ، امون ای دل ، امون از این غم …
این شام آخری در تاب و در تبم
تو فکر غصه و غمهای زینبم
صحن چشمام تره با یاد کربلا
از شام و کوفه و چشمای بی حیا
به یاد تشنگی اهل حرم ، به سینه میزنم برای حسین
به یاد دختری سه ساله ام و به یاد اشک بچه های حسین
میدید از روی تل میبُرن سر پاک برادر
با گریه رو خاکا خواهری شده خسته و مضطر
افتاده تو گودال دست و پا میزنه پیش مادر
… واویلا واویلا ، امون ای دل ، امون از این غم