دیدی چقدر در به درم ایها الرئوف
دیدی که سوخته جگرم ایها الرئوف
خواندی مرا به سوی حرم ایها الرئوف
منت گذاشتی به سرم ایها الرئوف
آلوده را روانه ی دربار کرده ای
بر خود مرا دوباره بدهکار کرده ای
ای نور لم یزل دلم شمع انجمن
ای نظم در صدای تپش های قلب من
جمع وجود عالم عبا جمع پنج تن
هستی همیشه صاحب من یا ابالحسن