نفس ما هر چه جوانی کند یار با ما مهربانی میکند
قدر دانش نیستم اما کریم از گدایش قدردانی میکند
میهمانم در حریمی که از آن شخص سلطان میزبانی میکند
چل چراغ صحن شاهنشاه طوس عرش را رنگین کمانی میکند
هی به قربان جوانش میرود سائلش شیرین زبانی میکند
فصل فصل گرد گیری از دل است ذکر او خانه تکانی میکند
هم مسیحا کفش دارش میشود هم سلیمان کفش داری میکند