غمی ویران‌تر از بغض گلو افتاده در جانش
 بزرگی که زبانزد بود در این شهر ايمانش
 کسی که از خلیفه تا گدای کوچه‌گرد شهر
 نمک‌پرورده بود از سفره‌های فضل و احسانش
 به حکمت، آیه آیه از لبش والعصر جاری بود
 به رحمت، هر سحر فوج ملک بودند مهمانش
 سكوت اشک زهرا بود و باید خواند دریایش
 شکوه نام حیدر بود و باید خواند طوفانش
 کسی از پشت این در دست خالی برنمی‌گردد
 مگر بخشیده باشد حضرت موسی دوچندانش
 به عطر ربنای جاری بین قنوت خود
 بهشتی آفریده گوشۀ تاریک زندانش
 نگاهش قبلهٔ خورشید و از زیبایی‌اش این بس،
 بگویم هست ماه آسمان آیینه‌گردانش
 دلش آشفته‌تر از تشنه کامی‌های عاشوراست
 عطش پشت عطش می‌ریزد از لب‌های عطشانش
 گلو می‌داند این بغض نفس‌گیر صدایش را
 که حتی کوه باشد می‌کند این داغ ویرانش...



مطالب مرتبط

 من این غمو نمی‌فروشم
من این غمو نمی‌فروشم

چهار شنبه, 12 شهریور 1399

پخش
ای کربلا نرفته ها
ای کربلا نرفته ها

چهار شنبه, 14 مهر 1400

پخش