به نیزهدار بگو نیزه را تکان ندهد
به کودکی که به خواب خوش است جان ندهد
رباب بندِ طناب و خدا کند امشب
به این بُریده نفس بچه را نشان ندهد
برای بردن یک سر چقدر خورجین است
بگو سنان که تو را دستِ این و آن ندهد
حرامی آمده سمت حرم دعایی کن
که دختران تو را دست خیزران ندهد
بگو چهکار کنم زیر آتشِ خیمه
که خیمهای که میاُفتد به کَس امان ندهد
بگو چهکار کنم تا نسوزد این دختر
که شعله فرصتِ ماندن به گیسوان ندهد
خدا کند که یتیمی که راه گم کرده
به زیر بوتهی آتش گرفته جان ندهد
خدا کند که در آید زِ دست انگشتر
که شمر خنجر خود را به ساربان ندهد
رباب آب ننوشیده تا نیاید شیر
به نیزه دار بگو بچه را نشان ندهد