عاشق شدیم و خون جگری خواستیم ما
در جاده تو دربدری خواستیم ما
بى دردسر ، وصال گوارا نمیشود
در راه وصل ، دردسرى خواستیم ما
سنگ ملامت از همه خوردیم سالها
در کوچه ات اگر گذرى خواستیم ما
از دربدر شدن بخدا خسته نیستیم
آوارگى بیشتری خواستیم ما
گویا خود تو هم نظرى داشتی به ما
وقتیکه که گوشه نظرى خواستیم ما
در خانه راه دادى و بالا نشانده ای
ورنه گلیم پشت درى خواستیم ما
حالا شبیه فطرس پرسوخته ، همه
زانو زدیم و بال و پرى خواستیم ما
بالیم و در هوای تو پر در میاوریم
امشب ز کربلاى تو سر در میاوریم
واژه به واژه شعر و غزل داده ای به ما
این گنج را تو روز ازل داده ای به ما
اینجا کسى به عاشقى ما محل نداد
تنها تو بوده اى که محل داده اى به ما
این روزگار یکسره سم داد دست ما
اما تو نه ، همیشه عسل داده اى به ما
مردم که جای خود ، چقَدَر حسن آبرو
نزد خداى عز وجل داده اى به ما
ما پنج وعده وقت قنوت از تو گفته ایم
خیرت قبول ، خیرالعمل داده اى به ما
نامت چقدر گریه ز چشمان ما گرفت
تو گوهر بدون بدل داده اى به ما
یکبار دست خالى از این در نرفته ایم
یک کربلا که حداقل داده اى به ما
یادش بخیر دفعه اول ، چه خوب بود
تصویر گنبد حرمت در غروب بود
یادش بخیر گوشه ایوان حسین جان
یادش بخیر نم نم باران حسین جان
پایین پا درست زمینگیر تو شدیم
یادش بخیر دیده گریان ، حسین جان
یک پیرمرد رو به حرم گریه اش گرفت
یاد مدینه گفت حسن جان ، حسین جان
ما در همان زیارت اول عوض شدیم
یادش بخیر توبه و غفران ، حسین جان
یادش بخیر کودکی ام بین دسته ها
پرچم به دوش بین خیابان ، حسین جان
یادش بخیر پشت در تکیه محل
دعواى کودکانه طفلان ، حسین جان
یادش بخیر نوحه ترکى روضه ها
با لحن آذرى سنه قربان ، حسین جان
ما در همین حسینیه ها قد کشیده ایم
با چشم خویش معجزه بسیار دیده ایم
دیدیم در خدا بخدا ما حسین را
خواندیم در یک آیه خدا را حسین را
این اعتقاد ماست که در عالم وجود
گفتیم لا موثر الا حسین را
تکلیف با حسین منی انا من حسین چیست؟
دیدیم ما رسول خدا یا حسین را؟
بایدنجف رویم و زیارت کنیم ما
بالاسر عمارت مولا ، حسین را
یکجور دیگری بخدا دوست داشته
در بین خانه حضرت زهرا ، حسین را
ما با تمام سینه زنان شرط کرده ایم
باهم صدا زنیم حسن با حسین را
اینها مقدس اند ولى ما شناختیم
در انقلاب زینب کبرى حسین را
دنیای ما بنام حسین است هرچه هست
در کیش ما غلام حسین است هر که هست
بر تو رسول با دل بی تاب گریه کرد
تکبیر هفتمین تو محراب گریه کرد
روز تولد تو کفن ها گریستند
روز نخستِ آمدنت آب گریه کرد
آنقدر از لبت اناالعطشان شنیده شد
تشنه گریست بهر تو سیراب گریه کرد
مقتل نوشته است غروب دهم که شد
بر غربت تو مرکب اصحاب گریه کرد
بر حال جسم بى کفنت روى خاکها
خورشید سینه میزد و مهتاب گریه کرد
مقتل نوشته است که در مجلس شراب
خیلی سر بریدهء ارباب گریه کرد
قربان آن سه ساله که کنج خرابه ها
وقتی پرید، نیمه شب از خواب ، گریه کرد
ماهم براى غربت تو گریه میکنیم
گوشه کنار هیات تو گریه میکنیم