وا نشد جبریل اگر سمت نجف بال و پرش
بهتر آن که بر زمین جاری شود خاکسترش
.
خوش به حال آن کبوتر بچه ای که تا سحر
می پرد از صحن ایوانش به صحن دیگرش
.
داستان سنگ و زر یعنى که ما و فضه اش
قصه ی شاه و گدا یعنى که ما و قنبرش
.
در مقام آخریت بود ، دیدند اولش
در مقام اولیت بود ، دیدند آخرش
.
خاک را گل می کند گل را خلائق می کند
نیست هر که خلق مولا خاک عالم بر سرش
.
این هم از ظرفیت دنیاى بى ظرفیت است
هر که او را می پرستد می نویسد کافرش
.
با على یکتاپرستم ، ورنه می خواهم چکار
آن خدایى را که این آقا نباشد مظهرش
.
آرزوى مرگ کردن چاره ى کارش بود
سائلی که دست خالى می رود از محضرش
.
چهارده قرن است دارد رزق ما را می دهد
با همان یک مرتبه بخشیدن انگشترش
.
آه … ظلمت آه … ظلمت آه … ظلمت می شود
واى اگر خورشید را روزى براند از درش
.
مرتضى یعنى قسیم النار والجنه ، ولى
هست معیارش در این تقسیم حب همسرش
.
تازه کعبه آبرویی یافت و قیمت گرفت
هم چنانی که صدف قیمت گرفت از گوهرش
.
از در کعبه نرفت و بر در کعبه نرفت
چون که باید بعد از این کعبه بیاید بر درش
.
خاک یا خاکسترش کن مصحفی را که در آن
آیه ی ” الیوم اکملت ” نباشد محورش
.
*مبعث ختم رسل ترویج حب حیدر است
تا دهد نشر ولایت حق کند پیغمبرش *
.
به خودش که جای خود ، حتی به خاک پاش هم
هر کسی شک می کند شک می کنم به مادرش
.
کور دل ها احمقند ، احمق چه می فهمد علی
جان احمد بود که خوابید بین بسترش
.
جز علی و فاطمه دیگر ندیده روزگار
اینقدر شرمنده باشد همسری از همسرش
.
.
.
علی اکبر لطیفیان
.
* بیت از حاج جواد حیدری*