بوی گل از سپیده می آید
اشگ شوفم زدیده می آید
اختران لحظه لحظه با تسبیح
دم به دم می کنند کار مسیح
همه سیّاره گان همه افلاک
تا سحر سجده می برند به خاک
آیه ی نور زینت فلک است
سوره ی فجر بر لب مَلَک است
نه فلک باغ نرگس اند امشب
اختران ماه مجلس اند امشب
انبیا اشگ شوق می بارند
همه سوی مدینه رو آرند
همه آرند در حریمِ عفاف
دورِ گهواره ی حسین طواف
شب جشن و سرورِ خلق و خداست
شب میلاد سیّد الشّهداست
شب لبخند احمد است امشب
شب عید محمّد (ص) است امشب
سیّد الاوصیا تو را تبریک
خاتم الانبیا تو را تبریک
آسمانِ بلندِ نُه خورشید
بر سرِ دست فاطمه رخشید
شجر طور اهل بیت است این
سوره ی نور اهل بیت است این
ای خلیل خدا ببر تعظیم
با ذبیح الَّهت به ذبح عظیم
حوریان از شرابِ نورش مست
دسته گل از برات عفو به دست
عالم از عفو، گشته گل باران
این حسین است ای گنه کاران
مهر او تا ابد به ذمّه ی ماست
بعد حیدر ابوالائمّه ی ماست
عفو، برگی زگلبن کرمش
صورت روح بر در حرمش
عقل کلّ محو در نظاره ی او
چشم فطرس به گاهواره ی او
مصحف اولیاست اعضایش
بوسه گاه نبی سرا پایش
خواجه ی کائنات فخر بشر
چون کتاب اللّهش گرفته به بر
به چه خوش گفت سیّد الکونین
که حسین از من است و من زحسین
وجه او وجه کبریای من است
خون او عّلت بقای من است
فُلک دین را نجات داد حسین
به محمّد (ص) حیات داد حسین
انبیا زنده اند از خونش
تا قیامت نماز مدیونش
حجّ زخون حسین محترم است
حرم از کربلای او حرم است
به نیازش نیاز برده نیاز
از نمازش نماز گشته نماز
کربلا کعبه، حجّ شهادت او
قتلگه کُشته ی عبادت او
لب خشک اش حیاتِ آب بود
بعد حیدر ابوتراب بود
مکتبش تا خداست مشعل راه
نهضتش بعثت رسول الله
دست حقّ بازوی علمدارش
جان ما خاک پای انصارش
روی آزادگیّ و عشق و امید
از غلام سیاه اوست سفید
روی «جُونش» چراغ دیده ی ناس
عابس اش را شجاعت عبّاس
مسلم اش پیر عشق و پیرو راه
در حبیب اش کمال حُبّ الله
روی حُرّش چراغ حرّیّت
لاله ی سرخ باغِ حرّیت
اکبرش حجّت خدای همه
اصغرش پیر پارسای همه
قاسم او قسیم ظلمت و نور
چشم بَد از مه جمالش دور
روح، سرمست روضه ی یاسش
جان عالم فدای عبّاسش
شهدایش ززنده زنده ترند
تا قیامت معلّم بشرند
مصحف کلّ انبیا بدنش
صلوات خدا به زخم تنش
سینه ی سوخته چراغ شبش
جگر آب، داغدار لبش
سر او ماه آسمان و زمین
سوره ی نور در خطوط جبین
آفتابی به هیفده آیه
کرده بر فرق اختران سایه
زلف خاکستری پر از بوی مُشک
رطب تر شده دو چوبه ی خُشک
گرد رخسار کُحل دیده ی حور
رگ ببریده رشته رشته ی نور
حرم او دل رسول الله
قبره فی قلوبِ من والاه
دل آتش گرفته جام غمش
استجابت کتبه ی حرمش
نفسش آشنای جام غمش
خاک قبرش شفای درد همه
اوست حزن و سرور سینه ی ما
هم چراغ است هم سفینه ی ما
یا حسین ای بهشت جان حرمت
ای دل عالمی اسیر غمت
شب میلاد اگر درخشیدی
نور بر چشم خلق بخشیدی
بوده از لحظه ی شهادت تو
لحظه ها لحظه ی ولادت تو
سرِّ پیدایش ظهور، تویی
بانی هفت شهر نور تویی
شیعه مجد و سیادتش از توست
شرفش تا شهادتش از توست
شیعه با شعله ی چراغ تو سوخت
شیعه قرآن زنوک نی آموخت
شیعه آب و گِل اش زقتلگه است
شیعه یک فرد نه، که یک سپه است
شیعه سرمست جام بزم بلاست
شیعه یک پاسدار کرب و بلاست
شیعه گردی زدامن زهراست
شیعه سرباز خطّ عاشوراست
شیعه جامش زنور لبریز است
شیعه فریاد آسمان خیز است
شیعه یعنی حسین در همه حال
از ولادت گرفته تا گودال
به خداوندی خدا سوگند
به سران زتن جدا سوگند
به روان مقدّس شهدا
به محمّد (ص) قسم به خون خدا
به اسیران پاک و آزاده
به نماز و دعا و سجّاده
به نماز شبی که زینب خواند
به سرشکی که از دو دیده فشاند
به مدینه قسم به کرب و بلا
به لب خشک و چوب و طشت طلا
شیعه زنده است مثل مولایش
گر چه در موج خون بود جایش
باغ دین تا زاشگ تر، سبز است
نخل «میثم» همیشه سرسبز است