وزید باد صبا در پیش خبر آمد
بگو به شب زدگان جلوه سحر آمد
به آسمان مدینه ستاره باران شد
به دامان ام البنین گوهر آمد
نشسته خنده به لب های کربلایی ها
آخه پناه اهل حرم یار همسفر آمد
شب ولادت او فاطمه تبسم کرد
دوباره شاخه ی طوبا به برگ و بر آمد
تمام بیشه ی غیرت به رقص آمد
چون ز نسل شیر خدا بچه شیر نر آمد
به سینه حبس نفس ها شد و خبر دادند
کسی نطق نکشد حضرت جکر آمد