صبحدم برج شرف را آفتابی دیگر آمد
آفتابی کآفتاب صبح را روشنگر آمد
بحر دین را بحر دین را گوهر آمد گوهر آمد
کشتی توحید را در موج طوفان لنگر آمد
چارمین فرمانروای ملک حیّ داور آمد
چرخ گردون شرف را محور آمد محور آمد
جلوۀ حسن خداوند مبین بادا مبارک
لالۀ لبخند جبریل امین بادا مبارک
آسمان وحی بر اهل زمین بادا مبارک
در نگاه اهل حقّ حقّ الیقین بادا مبارک
لیلۀ میلاد زین العابدین بادا مبارک
سالکان راه حق را رهبر آمد رهبر آمد
آمد آن ماهی که صد خورشید شد مات جمالش
قامت گردون خم از سنگینی کوه جلالش
آنچه می خوانی دعا دُرّیست از بحر کمالش
حال بخشد بر نماز و بر دعا از شور و حالش
انت زین العابدین از خالق هستی مدالش
ساجدین را ساجدین را سرور آمد سرور آمد
خلق عالم گوش با یاد لبش بهر پیامی
چرخ را سر بر قدومش تا کند کسب مقامی
ماه را رو بر بقیعش در پی عرض سلامی
اسمعی را بر درش فخر غلامی بر غلامی
خوش به حال آنکه دارد همچو آن مولا امامی
طالعش از مهر گردون برتر آمد برتر آمد
بوسه گاه یوسف زهرا لب و دست و دهانش
از ولادت تا شهادت ذکر حق ورد زبانش
زینب کبری گرفته در بغل مانند جانش
دمبدم سیر الی الله از مکان تا لا مکانش
عرش رحمان قلب مؤمن دوش بابا آشیانش
همچو جان جان جهان را در برآمد در بر آمد
عابدان خوانند زین العابدین مولای دینش
عارفان خوانند در عالم امام العارفینش
عرشیان خوانند عرش کبریا روی زمینش
خوب برویان جهان محو جمال نازنینش
بذل حق در آستانش دست حق در آستینش
بیکسان را بیکسان را یاور آمد یاور آمد
دل ز عشق یار شد بیت الحرام الله اکبر
ریخت از شادی بهم نظم نظام الله اکبر
یک پسر این قدر، این جاه، این مقام، الله اکبر
این جلال، این مرتبت، این احترام، الله اکبر
پنج شعبان جلوه گر ماه تمام الله اکبر
حسن غیب کبریا را منظر آمد منظر آمد
کیستم من سائل کوی علیّ ابن الحسینم
سائل کو عاشق روی علیّ ابن الحسینم
عاشق دلبستۀ موی علیّ ابن الحسینم
بسته ی مو تشنه ی جوی علیّ ابن الحسینم
تشنه ی جو منقبت گوی علیّ ابن الحسینم
در ثنایش از بیانم گوهر آمد گوهر آمد
بی طنین خطبه اش نخل شهادت بر ندارد
بی قیامش پیکر آزاد مردی سر ندارد
بی تولاّیش هُمای قاف ایمان پر ندارد
بی دعای او عبادت روح در پیکر ندارد
بی فروغش کس چراغی در وصف محشرل ندارد
صاحب انوار حسن داور آمد داور آمد
در اسارت سیر معراج اللّهی آغاز کرده
در میان سلسله بی سلسله پرواز کرده
با دو دست بسته بند از پای قرآن باز کرده
و ز کلام دلنشین همچون علی اعجاز کرده
گوشه ی ویرانه بر ملک دو گیتی ناز کرده
با قیامش شام صبح محشر آمد محشر آمد