آیا قلمی هست که روزی بتواند
تا مدح تو را بر خط دفتر بنشاند
.
اوصاف تو باید به جنونم برساند
جا دارد اگر عالمی از شوق بخواند
.
ای اهل حرم میر وعلمدار رسیده
سقای حسین سید و سالار رسیده
.
کافی ست قدم رنجه کنی در دل پیکار
کافی ست بگیری به کفت تیغ ، علی وار
.
دشمن شود از ضربه ی شمشیر تو بیزار
کی آینه ی تیغ تو گیرد رد زنگار
.
ای معرکه مغلوب تو و غرش خشمت
بی جان شده جسم همه با تیغ دو چشمت
.
در وصف تو در کام گرفتیم زبان را
مشتاق تو دیدم طپش هر ضربان را
.
عشق تو برانگیخته ادیان جهان را
مسحور خودش کرده دل ارمنیان را
.
چون آذریان امشب ، می خوانمت از جان
قربانون اولوم عباس جانیم سنه قربان
.
من قطره ی وامانده ی دریای وصالم
من سائل هر روز و گدای سر سالم
.
نام تو به لب دارم و بهتر شده حالم
مشتاق زیارت شده ام بین خیالم
.
در حسرت تو دل به دل اشک سپردم
ماندم که چرا از غمت هجر تو نمردم