از موج میسزد که تکاپو نشان دهد

تا رود برکه میشود آن را تکان دهد

مرداب شد تلاطم دریایی دلم

کو یک نسیم تا به دلم بلکه جان دهد

من ورشکسته هستم و محتاج مهلتم

بهره ادای دین بگو تا زمان دهد

حاجات دل که سهمیه بندی نمی شود

باب المراد را تو بگو تا کلان دهد

خاکم نگاه سبز نیازم سماوی است

روزی خاک را ملک از آسمان دهد

امشب غریق بحر پر از جود می شوم

مشغول این گدایی پر سود می شوم

تاثیر کرد سوز گدای ابالحسن

حق نو گلی نهاد به پای ابالحسن

فامیل هم به قلب رضا زخم طعنه زد

در خنده های اوست شفای ابالحسن

او آمده که دلبری از عالمی کند


بر مسند امامت و جای ابالحسن

وقتی حدیث می کند این خلق تشنه را

در حنجرش نشسته صدای ابالحسن

وقتی که راه میرود انگار که رضاست


در زیر تار و پود ابای ابالحسن

نسل صدیقه را دهد این طفل امتداد

جانم فدای او و فدای ابالحسن

در باغ یاس یک گل تازه شکفته شد

اسرار حق به سینهء پاکش نهفته شد

کارش رواج ثروت وسرمایه داری است

سرمایه اش عبادت و پرهیزگاری است

خالص شوید و بعد گدای درش شوید

بیتش مکان محرم و از غیر عاری است

هفتاد قل هواله و یک حمد بهر او

هر کس که خواند عاری از هر نداری است

از آن زمان که آمده در خانهء رضا

آب و هوای خانهء بابا بهاری است

اما همین که یاد غم مادرش کند

رویش کبود باغچه ای لاله کاری است

داغ خزان یاس شده بغض سینه اش

حق از صدای انتقم او فراری است

زهرا نسب حسین صفت حیدری مزاج

اخلاق ناب فاطمه را می دهد رواج

سائل کند به پیش قدوم تو دیده تر

ای آفتاب کوچهء زهرا مرا بخر

دست مرا بگیر ز احسان و با خودت

امشب به کاظمین و به کرببلا ببر

مشهد که میروم تو مرا جلد میکنی

باب الجواد مدخل من هست هر سحر

گفته رضا هر انکه مرا خواند اباالجواد

بر نخل حاجت دل او می دهم ثمر

پائین پای ضامن آهو که می روم

دارد صفا کنار پدر روضهء پسر

آخر چه کس خورانده تو را زهر کینه ات

حال تو روشن است ز هر پارهء جگر


ساز و صدای هلهله و کف کجا و تو

رقص و غنا و قهقه و دف کجا و تو

دنیا اگر رهین علمدار بی سر است

عالم به زیر منت دستان اصغر است

باب الحوائج است و شبیه عموی خود

چشمش به تار و پود گره های معجر است

امروز چون نگین درخشان به روی دست

شش ماه و چند ساعت دیگر دلاور است

نامش علی مرامش علی طینتش علی

الحق که مثل کودکی شاه صفدر است

تنها علیست آنکه به صحرای کربلا

با نیزهء سه شعبه شده پاره حنجر است

وقتی ز روی دست پدر رفت با شتاب

شد روضه خوان حنجر او مادرش رباب


شاعر : حسین قربانچه




مطالب مرتبط

دوست داری در زدن های مرا
دوست داری در زدن های مرا

شنبه, 27 فروردین 1401

پخش
سلام من به مدینه
سلام من به مدینه

شنبه, 11 دی 1400

پخش
بیا نگار آشنا
بیا نگار آشنا

شنبه, 08 مرداد 1401

پخش