قسم به روز یمت یرنی
می میرم تا ببینم روی تو
میفته گردنت خونم آقا
چون میشه قاتلم ابروی تو
سنگینی اعمالم ، روزی ده هر سالم
ای حضرت عین الله ، ای شاهد احوالم
ای ساقی محشر تو ، پیمانه و ساغر تو
اسدالله الغالب ، جنگاور و صفدر تو
شیر غضنفری ، ساقی کوثری
اول و آخری ، حضرت حیدری
مولا علی مولا علی
ساقی ساقی علم بالا عباس
در اوج آسمان پرچم داری
ای عشقت تا ابد در دل جاری
در قلبم نهری از علقم داری
جانم چه علمداری ، می آیی و دم داری
حیدر به تو می نازد ، از بس که جنم داری
ای سید و سر لشکر، ای محشر در محشر
همرزم تو در میدان ، شهزاده علی اکبر
ای یل کربلا ، با وفا با وفا
دست مشکل گشا ، پسر مرتضی
یا ابوفاضل ، یا ابوفاضل
صفین اومد به یادم روزی که
سیزده سالت بود اما جنگیدی
صد دل از مالک اشتر بردی
وقتی که مثل مولا جنگیدی
روز از پی شب می رفت ، ابرو به غضب می رفت
تو به جلو می رفتی ، دشمن به عقب می رفت
ضربت همه کاری بود ، خون بود که جاری بود
صدها بدن بی سر، همواره فراری بود
چشم تو ذوالفقار ، دشمنت تار و مار
از ضربات تو ، دشمن گفت الفرار
یا ابوفاضل ، یا ابوفاضل
منزل به منزل از روی ناقه
اظهار خشم و بیزاری کرده
زینب بعد از غروب عاشورا
جای عباس علمداری کرده
مردانه قدم میزد افسانه رقم میزد
از نهضت عاشورا بی واهمه دم میزد
احیا گر عاشورا پیغمبر عاشورا
حامی لوای دین در سنگر عاشورا
جانم زینب