آمدم باز در میکده ات گریه کنان
تشنه ام تشنه ی دیدار سبویی برسان
این طرف آن طرفم جان رقیه مکشان
بنده ات را به سر سفره زهرا بنشان
خواهشاً اشک دو چشمان مرا جاری کن
کار از کار گذشته تو فقط کاری کن
سینه ام وادی طور است پر از نور جلیست
تازه فهمیده ام این گریه چه خیر العملیست
دامن رحمت تو هم ابدی هم ازلیست
بنده ی سینه زنت دست به دامان علیست
به سرم سایه ی ایوان و امان نجف است
دل من تنگ علی تنگ اذان نجف است
من بهم ریخته ام کاش که درهم بخری
گذری هم که بیایم تو ز من میگذری
در شب اول قبرم ز تو دارم اثری
آمدم تا که مرا پیش حسینت ببری
من خجالت زده تو شدم آبم نکنی
جلوی چشم علمدار خرابم نکنی
آمدم تا که فقط دل بسپارم به حسین
بگذارید بیفتد سر و کارم به حسین
باز افتاده همه کوله و بارم به حسین
تک و تنها کس و کاری ندارم به حسین
صلی الله علیک یا ابا عبدالله
حسین .......
آن لب تشنه که میخواند دعا ریخت بهم
ته گودال سری با نوک پا ریخت بهم
حسین .......