اگر چه حقیرم لیاقت ندارم
پناهی جز این در به جانت ندارم
شکستم دلت را دلم را شکستند
من از کار دنیا شکایت ندارم
بدون اجازه به این سو دویدم
تو ردم نکن برگ دعوت ندارم
ز چشمت بیفتم به خواری میفتم
نگاهم بکن گر چه قیمت ندارم
سرم هر چه آمد گناه خودم بود
که گوشی برای نصیحت ندارم
اگر تو کنارم نباشی قیامت
امیدی برای شفاعت ندارم
دلم لک زده کربلا قسمتم کن
نیازی به غیر از زیارت ندارم
دو چشمم شده وقف غم های جدت
به جز گریه کردن عبادت ندارم
از آن دم که بر نیزه زد تکیه اش را
ز تنهایی اش جز خجالت ندارم
حسین.....