معصیت بین دلم آمد و تسخیرم کرد
بال پرواز مرا بست، زمینگیرم کرد
روزگاری، دل بامعرفتی بود مرا
چه شد آخر که خطا اینهمه دلگیرم کرد
عملم رنگ قبولی نگرفت از بس که
نفس، سرگرم ریا کردن و تزویرم کرد
حب دنیا عقب انداخت مرا در طلبت
حب اغیار مرا در غل و زنجیرم کرد
خواب دیدم که نجف رفتم و صحن علی ام
ریخت اشکم به روی گونه و تعبیرم کرد
مرتضی وضع مرا تاب نیاورد و خودش
پدرانه به سویم آمد و تطهیرم کرد
سال ها ریزه خور خوان خدیجه شده ام
کرمش بر سر این سفره نمک گیرم کرد
تشنه ام شد، جگرم سوخت و گفت آه حسین
اقتدا بر جگرم، ناله ی شبگیرم کرد
اولین بار، حرم، بر در باب القبله
نظر فاطمه در خیر، سرازیرم کرد
هیچ جایی، دلم آرام نشد جز حرمش
دیدن کرب و بلا از همه جا سیرم کرد
چه کنم دست خودم نیست نسوزم ز غمش
روضه ی تشنگی اش زود مرا پیرم کرد
فکر آن پیکر و ده مرکب و نعل تازه
روز و شب در نظرم آمد و درگیرم کرد