به طلا دست زدم خاک شد و خارم کرد
نکند پشت سرم آتش عاق پدر است
واجب و مستحبم پای بطالت ها رفت
زهر بیداری شب غفلت وقت سحر است
آخر و عاقبتم سوء شده کاری کن
زندگی من غفلت زده ختم به شر است
وقت آن است بخوانید عدیله بر من
حال و روز دل من حالت یک محتضر است
بیشتر از همه محتاج کریمی توام
بار معصیت من از همه کس بیشتر است
یک زیارت بده تا زودتر آدم بشوم
مرهم درد گنهکاری من یک سفر است
کربلایی نشدم راهی هر روضه شدم
دل که راهی حرم نیست همش دربه در است
خواهری روی تل افتاد همان وقت که دید
دور یک یوسف مثله شده صدها نفراست