توو آسمونایی، پیش خدایی بابا
توو این خرابه دنبالم میآیی بابا
کجا بگردم دنبالت؟ کجایی بابا؟
خسته، زخمی و اسیرم
مثل عمّه، پیر پیرم
درمونی نداره دردم
دارم میمیرم
داره موهام یواشیواش شبیه مادرت سفید میشه
بیا که داره از همه، رقیّه ناامید میشه
یه عالمه راه اومدم با پای خسته
زمین میخوردم باباجون با دست بسته
بسکه سرت زخمی شده، دلم شکسته
زنجیر و غل و اسارت
ما و اینهمه جسارت
دلتنگم برا مدینه
بریم زیارت
چشای نیمهباز تو، داره رقیّتو عذاب میده
تا من میگم «بابا»؛ سرت به دخترت جواب میده
عمّه کنار من، شبها چشم انتظاره
سر منو روی پای خودش میذاره
اونم مثه من از بابام خبر نداره
اون زخمی که توو گلومه
زخم رو سر عمومه
امشب تا سحر، بابا جون
کارم تمومه
نمیخواد این بدن کفن؛ نمیخواد این غبارو پاک کنی
باید شبیه مادرت، منو شبونه خاک کنی